ای عـشــق تــو داده روح را مـیمـسـتــان تــو از تــو دور تــا کـیعشـق تـو شـعار ماسـت در دینروی تــو بــهــار مــاســت در دیخورشید رخی و یک جـهان خـلق…
ای عـشــق تــو داده روح را مـی | مـسـتــان تــو از تــو دور تــا کـی |
عشـق تـو شـعار ماسـت در دین | روی تــو بــهــار مــاســت در دی |
خورشید رخی و یک جـهان خـلق | چـون سـایـه تــرا فـتــاده در پــی |
وز عــکــس رخ چــو لــالــه ریـزان | چـون آب بــقـم ز عـارضـت خـوی |
انــدر لــب لــعـــل تـــو حـــلــاوت | آمـیـخـتـه هـمـچـو شـهـد بـامـی |
جز عشق تو هرچه هست لاخیر | جز وصل تو هرچه هست لاشی |
وصف تو ز طبـع من عجب نیست | چـون در ز صدف چـو شـکر از نی |
هرکو نه بـعشق زنده شد سـیف | ای زنــده بـــدو و مــرده بــی وی |
گــر خــود پــدر قــبــیـلـه بــاشــد | رو نـسـبـت خـود بـبـر از آن حـی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج