دگـربــاره سـر مـسـتـان ز مـسـتـی در سـجـود آمـدمـگـر آن مـطـرب جـان هـا ز پــرده در سـرود آمـدســرانــدازان و جــانــبــازان دگــربــاره بــشــوریـدن…
دگـربــاره سـر مـسـتـان ز مـسـتـی در سـجـود آمـد | مـگـر آن مـطـرب جـان هـا ز پــرده در سـرود آمـد |
ســرانــدازان و جــانــبــازان دگــربــاره بــشــوریـدنـد | وجــود انـدر فــنـا رفــت و فــنـا انـدر وجــود آمــد |
دگـربــاره جــهـان پــر شـد ز بــانـگ صـور اسـرافـیـل | امـین غـیب پـیدا شـد کـه جـان را زاد و بـود آمـد |
بــبــیـن اجـزای خـاکـی را کـه جـان تـازه پــذرفـتـنـد | همه خاکیش پاکی شد زیان ها جمله سود آمد |
نـــدارد رنــگ آن عـــالـــم ولـــیــک از تـــابـــه دیــده | چـو نور از جـان رنگ آمـیز این سـرخ و کـبـود آمـد |
نصـیب تـن از این رنگـسـت نصـیب جـان از این لـذت | ازیـرا ز آتــش مــطــبــخ نـصــیـب دیـگ دود آمــد |
بــسـوز ای دل کـه تـا خـامـی نـیـایـد بـوی دل از تـو | کجـا دیدی که بـی آتـش کسی را بـوی عود آمد |
همیشـه بـوی بـا عـودسـت نه رفت از عود و نه آمد | یکـی گـوید کـه دیر آمـد یکـی گـوید کـه زود آمـد |
ز صف نگریخت شاهنشه ولی خود و زره پرده ست | حـجـاب روی چـون ماهش ز زخم خـلق خود آمد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج