دل مـن چـون صـدف بـاشـد خـیال دوسـت در بـاشـدکنون من هم نمی گنجم کز او این خانه پر بـاشدز شیرینی حـدیثـش شـب شـکافیدسـت جـان را لبعـجـب دارم کـه می گو…
دل مـن چـون صـدف بـاشـد خـیال دوسـت در بـاشـد | کنون من هم نمی گنجم کز او این خانه پر بـاشد |
ز شیرینی حـدیثـش شـب شـکافیدسـت جـان را لب | عـجـب دارم کـه می گوید حـدیث حـق مر بـاشـد |
غــذاهــا از بـــرون آیــد غــذای عــاشـــق از بـــاطــن | بـرآرد از خـود و خـاید که عاق چـون شـتـر بـاشـد |
سبک رو همچو پریان شو ز جسم خویش عریان شو | مسلم نیست عریانی مر آن کس را که عر باشد |
صـلـاح الدین بـه صـید آمد همه شـیران بـود صـیدش | غـلام او کـسـی بـاشـد که از دو کون حـر بـاشـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج