فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥٧٤: هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم

هـرگــز نـدانـم رانـدن مــســتــی کــه افــتــد بــر درمدر خـانه گر می بـاشدم پـیشش نهم بـا وی خـورممسـتـی کـه شـد مهمـان من جـان منسـت و آن منتـاج مـ…

هـرگــز نـدانـم رانـدن مــســتــی کــه افــتــد بــر درمدر خـانه گر می بـاشدم پـیشش نهم بـا وی خـورم
مسـتـی کـه شـد مهمـان من جـان منسـت و آن منتـاج مـن و سـلـطـان مـن تـا بــرنـشـیـنـد بــر سـرم
ای یار مـن وی خـویش من مـسـتـی بـیاور پـیش منروزی که مستی کم کنم از عمر خویشش نشمرم
چـون وقـف کـردسـتـم پـدر بـر بــاده هـای هـمـچـو زردر غــیـر ســاقــی نـنـگـرم وز امـر ســاقـی نـگـذرم
چـنـد آزمـایـم خـویـش را ویـن جـان عـقـل انـدیـش راروزی کـه مسـتـم کـشـتـیم روزی که عـاقـل لنگرم
کـو خـمر تـن کـو خـمر جـان کـو آسـمان کو ریسـمانتـو مـسـت جـام ابـتـری من مـسـت حـوض کـوثـرم
مـسـتـی بـیاید قـی کـند مسـتـی زمین را طـی کـنداین خـوار و زار انـدر زمـین وان آسـمـان بـر مـحـتـرم
گر مستی و روشن روان امشب مخسب ای ساربانخاموش کن خاموش کن زین بـاده نوش ای بوالکرم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج