فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥٧٣: ای لب لعل ترا خون یمن در آستین

ای لــب لــعــل تـــرا خــون یــمــن در آســتــیــنهـر سـر مـوی تـرا چـیـن و خـتـن در آسـتـیـنگر چـه دلگیرسـت چـون شـام غـریبـان طـره اشدارد از رخــسـ…

ای لــب لــعــل تـــرا خــون یــمــن در آســتــیــنهـر سـر مـوی تـرا چـیـن و خـتـن در آسـتـیـن
گر چـه دلگیرسـت چـون شـام غـریبـان طـره اشدارد از رخــســار او صـبــح وطـن در آســتــیـن
غـیـرت عـشـق زلـیـخـا بــود مـانـع، ورنـه داشـتبـوی یوسـف سـاکـن بـیت الـحـزن در آسـتـین
در گـلـسـتـانی کـه من گـریان در آیم، غـنچـه هاخـنده را پـنهان کنند از شرمن من در آسـتـین
دامــن فــانــوس آن وســعــت نــدارد، ورنـه مــنگـریه ها دارم چـو شـمـع انـجـمـن در آسـتـین
گر بـه دست افتـد شکستی، می کنم در کار دلمـن نـه زانهایم کـه انـدازم شـکـن در آسـتـین
رشـک مـانـع بـود، ورنـه تـیشـه مـن نـیـز داشـتنـقـش هـای دلـربـا چـون کـوهکـن در آسـتـین
اعـتـمـادی نـیـسـت بـر عـمـر سـبـکـسـیـر بـهـاراز شـکـوفـه شـاخ ازان دارد کـفـن در آسـتـیـن
بـی محـرک نیسـت ممکن حـرفی از من سر زندگر چه دارم چون قلم چندین سخن در آستین
گر چه صائب ظاهر ما چون قلم بی حاصل استشکرسـتـانهاسـت ما را از سـخـن در آسـتـین

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج