فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥٧١: چشم خواب آلود او را در خم ابرو ببین

چـشـم خـواب آلـود او را در خـم ابــرو بــبـیـنتـیزی شـمـشـیر بـنـگـر، غـفـلـت آهو بـبـیندر کـف دسـت سـلـیمـان گـر نـدیـدی مـور راچـشم بـگشا خال را بـر…

چـشـم خـواب آلـود او را در خـم ابــرو بــبـیـنتـیزی شـمـشـیر بـنـگـر، غـفـلـت آهو بـبـین
در کـف دسـت سـلـیمـان گـر نـدیـدی مـور راچـشم بـگشا خال را بـر صفحه آن رو بـبـین
پـیچ و تـاب دلـربـایی نیسـت مخـصـوص کـمرصاف کن آیینه را این شـیوه در هر مو بـبـین
زلفـش از هر حـلقـه دارد چـشـم بـر راه دلیدر بــه دسـت آوردن دل اهـتـمـام او بــبـیـن
هرگـز از خـون شـکـاری بـال تـیرش تـر نشـدشسـت صاف دلگشای آن کمان ابـرو بـبـین
می گدازد چـشـم را خـورشـید بـی ابـر تـنکجـلـوه آن سـرو سـیم انـدام را در جـو بـبـین
خـلـوت آغـوش را از نـقـش انـجــم پــاک کـنبعد ازان چون هاله دلجویی ازان مه رو ببین
شهسـواری نیسـت یار ما کز او گردن کشـنددر خم چوگان حکمش چرخ را چون گو بـبین
مــی کــنــد نــامــرد آب و نــان دنــیـا مــرد راهمچـو مردان خون دل خور، قوت بـازو بـبـین
مـی کـشـد زنگـار قـد چـون سـرو بـر آیینه امتـخـم غـم را در زمـین پـاک مـن نـیـرو بـبـین
آنـچـه جـم در جـام از اسـرار نـتـوانـسـت دیدخـویش را بـر هم شکن در کاسه زانو بـبـین
خوبی دنیا ز عقبی پشت کاری بیش نیستچند صائب محو پشت کار بـاشی، رو بـبـین

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج