گوی سـیمین ذقـن، زلف چـو چـوگان را بـبـیندر رکـاب مـاه نـو خـورشـیـد تـابـان را بـبـیـنگـر نـدیـدی بــر لـب کـوثـر هـجـوم تــشـنـگـانگـرد لـعـل آبــدا…
گوی سـیمین ذقـن، زلف چـو چـوگان را بـبـین | در رکـاب مـاه نـو خـورشـیـد تـابـان را بـبـیـن |
گـر نـدیـدی بــر لـب کـوثـر هـجـوم تــشـنـگـان | گـرد لـعـل آبــدارش خــط ریـحــان را بــبــیـن |
خستگان را در دل شبـهاست افزون پیچ و تاب | در سـواد زلـف، دلـهـای پـریـشـان را بــبـیـن |
در غــبـــار تــیــره نــتــوان دیــد مــاه عــیــد را | گرد هستی بـرفشان ابـروی جانان را بـبـین |
بــا خــودی در تــنـگــنـای دیـده مـوری اســیـر | خیمه بیرون زن ز خود ملک سلیمان را ببین |
جـلـوه بــی پـرده مـی سـوزد پـر و بــال نـگـاه | در تـه ابـر تـنـک خـورشـیـد تـابــان را بـبـیـن |
دسـت بــردار از عـنـان اخـتـیـار خـود چـو مـوج | آنگـه از دریای رحـمـت مد احـسـان را بـبـین |
خـط بـاطـل نـیـسـت در دیوان آن جـان جـهـان | زیـر هـر مـوج سـرابـی آب حـیـوان را بــبـیـن |
باغ جنت مشت خاشاکی است از گلزار غیب | سر فرو بـر در گریبـان، بـاغ و بستان را بـبین |
از رکـاب عـشـق صـائب دسـت همت بـر مدار | زیـر پـای خـود سـر گـردون گـردان را بــبـیـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج