عـاشــق شــوریـده تــرک یـار نـتــوانـســت کـردصبر بی دل کرد و بی دلدار نتوانست کردجان چو با عشق آشنا شد از خرد بیگانه گشتهمدمی زین بـیش بـا اغیار نتو…
عـاشــق شــوریـده تــرک یـار نـتــوانـســت کـرد | صبر بی دل کرد و بی دلدار نتوانست کرد |
جان چو با عشق آشنا شد از خرد بیگانه گشت | همدمی زین بـیش بـا اغیار نتوانست کرد |
راسـتـی را حـق بـه دسـتـش بـود انکـارش مکن | مـدعـی را مـحـرم اسـرار نـتـوانسـت کـرد |
نام سـرمسـتـان عاشق پـیش مسـتـوران نگفت | هیچـکس منصـور را بـردار نتـوانسـت کـرد |
نفـس کـافـر سـالـها کـوشـید و چـنـدان کـازمـود | تـرک معشوق و می و زنار نتـوانسـت کرد |
زاهد از محـراب بـیرون رفت و در میخـانه جـست | تـا قـیـامـت روی در دیوار نـتـوانـسـت کـرد |
الــتــمـاس بــوســه ای کــردم از او تــن در نـداد | خاطر ما خوش بـدین مقدار نتـوانست کرد |
دوش بــر رخــســار زردم دیـد و چــنـدان کـاب زد | بـخـت خـواب آلود را بـیدار نتـوانسـت کـرد |
ای عـبـید ار غـافـلـی از عـشـق انـکـارش مـکـن | هیچ عـاقل عشـق را انکار نتـوانسـت کرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج