نالـه ما سـینه چـاک از سـینه می آید بـرونگوهر ما سفتـه از گنجینه می آید بـرونناز او بـا من بـود از دیده حـیران کـه حـسـنسـر گـران از خـانـه آیینـه مـی…
| نالـه ما سـینه چـاک از سـینه می آید بـرون | گوهر ما سفتـه از گنجینه می آید بـرون |
| ناز او بـا من بـود از دیده حـیران کـه حـسـن | سـر گـران از خـانـه آیینـه مـی آید بـرون |
| کنج عزلت را غنیمت دان که می ریزد ز هم | مشک تا از خرقه پشمینه می آید برون |
| در نمی گیرد فسـون در مار چـون شد اژدها | مشـکل از دل کینه دیرینه می آید بـرون |
| صـائب از دل مـی رود بــیـرون خـیـال خـط او | ریشـه جـوهر گـر از آیینه مـی آید بـرون |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











