حـیف اسـت که سـر در سـر مینانکند کـسبــا دخـتــر رزعـیـش دوبــالـا نـکـنـد کـسزان پــیـش کـه در خـاک رود، قـطـره خـود راحیف است که پیوسته به دریا نکند…
حـیف اسـت که سـر در سـر مینانکند کـس | بــا دخـتــر رزعـیـش دوبــالـا نـکـنـد کـس |
زان پــیـش کـه در خـاک رود، قـطـره خـود را | حیف است که پیوسته به دریا نکند کس |
در گــرگ نــبـــیــنــد اثـــر جــلــوه یــوســف | تــا آیـنـه خــویـش مـصــفــا نـکـنـد کــس |
دیوانه درین شـهر گـران اسـت بـه سـنگـی | چون سیل چرا روی بـه صحرا نکند کس؟ |
در چشم کند خانه، مگس را چو دهی روی | بـا سـفـله همان بـه که مدارا نکـند کـس |
حـال دل صائب ز جـبـین روشن و پـیداسـت | این آینه ای نیسـت که رسـوا نکـند کـس |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج