غـم ز مـحـنت خـانه من شـاد می آید بـرونســیـل از ویـرانــه ام آبــاد مــی آیـد بــروندامن دولـت بـه آسـانی نمی آید بـه دسـتایـن هـمـا از بـیـضـه فـولـ…
غـم ز مـحـنت خـانه من شـاد می آید بـرون | ســیـل از ویـرانــه ام آبــاد مــی آیـد بــرون |
دامن دولـت بـه آسـانی نمی آید بـه دسـت | ایـن هـمـا از بـیـضـه فـولـاد مـی آیـد بـرون |
از غـم عـشـاق حـسـن لاابـالی فارغ اسـت | بـا هـزاران طـوق، سـرو آزاد مـی آید بـرون |
تـا گشاید عقده ای از زلف آن مشکین غزال | خون ز چشم شانه شمشاد می آید برون |
در دل سنگین شیرین جـای خود وا می کند | هر شـرر کـز تـیشـه فـرهـاد مـی آید بـرون |
از خـشـن پـوشـان فریب نرم گفتـاری مخـور | کـاین صـفـیر از خـانـه صـیاد مـی آید بـرون |
خـنده دلهای بـی غـم می کند دل را سـیاه | عاشق از سـیر چـمن ناشاد می آید بـرون |
هر که زانو ته کند چون زلف در دیوان حسن | در فـنـون دلـبــری اسـتــاد مـی آیـد بــرون |
از در و دیوار مـحـنت خـانه مـن چـون جـرس | صـائب از شـور جـنون فـریاد مـی آید بـرون |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج