فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

شماره ٥٣٦: حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون

حـرف پــوچــی کـز دهـان اهـل لـاف آیـد بــرونتـیغ چـو بـینی است کز جـهل از غلاف آید بـرونجـان قـدسـی روز خـوش در پـیکـر خـاکی ندیدایـن ســزای آن پــری…

حـرف پــوچــی کـز دهـان اهـل لـاف آیـد بــرونتـیغ چـو بـینی است کز جـهل از غلاف آید بـرون
جـان قـدسـی روز خـوش در پـیکـر خـاکی ندیدایـن ســزای آن پــری کــز کـوه قــاف آیـد بــرون
عـیش صـافی در بـسـاط گردش افلاک نیسـتچون می از مینای بر هم خورده صاف آید برون؟
چـون هنر کامل شود خـود می شود غماز خودخـون چـو گـردد مـشـک، آهو را ز نـاف آید بـرون
آن نگاه شـرمگین نگذاشـت جـان در هیچ کسآه ازان روزی کـه ایـن تــیـغ از غــلـاف آیـد بــرون
در غریبی می شود رنگین سخن بیش از وطنسـرخ رو گردد چـو شـمشـیر از غـلاف آید بـرون
بــی تــوقـف واصـل دریـای رحــمـت مـی شـوداز تــن خــاکــی روان هــر کــه صــاف آیـد بــرون

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج