فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٥٣٥: سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می رود

سـودای تـو در جـوی جـان چـون آب حـیوان می رودآب حـیـات از عـشـق تــو در جـوی جـویـان مـی رودعــالــم پــر از حــمــد و ثــنــا از طــوطــیــان آشــنــ…

سـودای تـو در جـوی جـان چـون آب حـیوان می رودآب حـیـات از عـشـق تــو در جـوی جـویـان مـی رود
عــالــم پــر از حــمــد و ثــنــا از طــوطــیــان آشــنــامـرغ دلـم بــر مـی پـرد چـون ذکـر مـرغـان مـی رود
بر ذکر ایشان جان دهم جان را خوش و خندان دهمجـان چون نخندد چون ز تـن در لطف جـانان می رود
هر مرغ جـان چـون فاختـه در عشق طوقی ساختـهچـون من قفـص پـرداخـتـه سـوی سـلیمان می رود
از جــان هـر سـبــحـانـیـی هـر دم یـکـی روحـانـیـیمست و خـراب و فانیی تـا عرش سـبـحـان می رود
جـان چـیسـت خـم خـسـروان در وی شراب آسمانزین رو سخن چون بیخودان هر دم پریشان می رود
در خــوردنــم ذوقــی دگــر در رفــتــنـم ذوقــی دگــردر گفـتـنم ذوقـی دگـر بـاقـی بـر این سـان می رود
میدان خـوش اسـت ای مـاه رو بـا گـیر و دار ما و تـوای هر که لنگسـت اسـب او لنگان ز میدان می رود
مـه از پـی چـوگـان تـو خـود را چـو گـویـی سـاخـتـهخورشید هم جان بـاختـه چون گوی غلطان می رود
ایـن دو بــسـی بــشـتـافـتـه پــیـش تـو ره نـایـافـتـهدر نــور تـــو دربـــافـــتـــه بـــیــرون ایــوان مــی رود
چـون نور بـیرون این بـود پـس او کـه دولـت بـین بـودیا رب چـه بـاتـمکین بـود یا رب چه رخشان می رود

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج