آن کـه ننشـیند کـنون از نـاز در پـهلـوی مـنتـکـیه گـاهش بـود در مـسـتـی سـر زانوی مناین زمان بـی اعتـبـارم، ورنه آن سـیب ذقندر سـر مـسـتـی مـکـرر بــو…
آن کـه ننشـیند کـنون از نـاز در پـهلـوی مـن | تـکـیه گـاهش بـود در مـسـتـی سـر زانوی من |
این زمان بـی اعتـبـارم، ورنه آن سـیب ذقن | در سـر مـسـتـی مـکـرر بــود دسـتـنـبـوی مـن |
گـل نـمـی زد بــر قـفـس مـرغ گـرفـتــار مـرا | آن که حرف سخت می گوید کنون بـر روی من |
من که در دسـتـم کمان آسمان ها بـود نرم | سـسـت گـردید از کـمان سـخـت او بـازوی من |
چون هدف آغوش رغبت عالمی وا کرده اند | تــا کــه را از خــاک بــردارد کــمـان ابــروی مـن |
چـشـم پـاک مـن بــود از خـاک دامـنـگـیـرتـر | ســرو نـتــوانـد گـذشــتــن از کــنـار جــوی مـن |
کلک من دارد در انشای سـخـن دسـت دگر | آب صائب می شود چون تاک می در جوی من |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج