بـی گـاه شـد بـی گـاه شـد خـورشـید اندر چـاه شـدخـیزید ای خـوش طـالـعـان وقـت طـلـوع ماه شـدسـاقـی بــه سـوی جـام رو ای پــاسـبــان بــر بــام روای جـ…
بـی گـاه شـد بـی گـاه شـد خـورشـید اندر چـاه شـد | خـیزید ای خـوش طـالـعـان وقـت طـلـوع ماه شـد |
سـاقـی بــه سـوی جـام رو ای پــاسـبــان بــر بــام رو | ای جــان بــی آرام رو کـان یـار خـلـوت خـواه شـد |
اشکی که چشم افروختی صبـری که خرمن سوختی | عـقـلی که راه آموخـتـی در نیم شـب گمراه شـد |
جـان های بـاطن روشـنان شـب را بـه دل روشن کنان | هندوی شـب نعـره زنان کان تـرک در خـرگاه شـد |
بـاشـد ز بـازی های خـوش بـی ذوق رود فـرزین شـود | در سـایـه فـرخ رخـی بـیـدق بــرفـت و شـاه شـد |
شـب روح هـا واصـل شـود مـقـصـودهـا حـاصـل شـود | چـون روز روشن دل شود هر کو ز شـب آگاه شـد |
ای روز چـون حـشـری مگر وی شـب شـب قدری مگر | یـا چـون درخـت مـوسـیـی کـو مـظـهـر الـلـه شـد |
شـب مـاه خــرمـن مـی کـنـد ای روز زیـن بــر گـاو نـه | بـنـگـر کـه راه کـهکـشـان از سـنـبـلـه پـرکـاه شـد |
در چـاه شـب غـافـل مـشـو در دلـو گـردون دسـت زن | یوسـف گـرفـت آن دلـو را از چـاه سـوی جـاه شـد |
در تیره شب چون مصطفی می رو طلب می کن صفا | کان شه ز معراج شبی بی مثل و بی اشباه شد |
خاموش شد عالم بـه شب تـا چست بـاشی در طلب | زیرا کـه بـانگ و عـربـده تـشـویش خـلوتـگـاه شـد |
ای شـمـس تــبــریـزی کـه تـو از پــرده شـب فـارغـی | لاشـرقـی و لاغـربـیی اکـنون سـخـن کـوتـاه شـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج