ای زیـاران گـشـتـه غـافـل ازتـو خـود یاری نـیایدخـفـتـه یی در جـامـه نـاز از تـو بـیـداری نـیـایـدقدر غمخـواران عشق خود ندانی تـا چـو ایشانغم خوری بسی…
ای زیـاران گـشـتـه غـافـل ازتـو خـود یاری نـیاید | خـفـتـه یی در جـامـه نـاز از تـو بـیـداری نـیـایـد |
قدر غمخـواران عشق خود ندانی تـا چـو ایشان | غم خوری بسیار وپیشت کس بغمخواری نیاید |
از در تـو نـان نـیابـم زآنـکـه همـچـون مـن گـدا را | خاک همچـون سیم حاصل جـز بـدشواری نیاید |
هرکـه تـرک مـال کـرد وچـون فـقـیر آمد بـرین در | هـمـچـو زر هـرجـا رود هـرگـز بـرو خـواری نـیاید |
روی شــهــر آرای تــو حــاجــت بآرایــش نــدارد | مـهـر ومـه را فـیض نـور از چـرخ زنـگـاری نـیـاید |
چون ز حضرت سلک قرآن را جواهر منتـظم شد | حـاجـتــی اوراق مـصـحـف را بــزر کـاری نـیـایـد |
یکدرم از خـاک کویت بـه زصـد گنج اسـت وی را | کــار ایـن گــوهـر ازآن زرهــای دیـنــاری نــیـایـد |
هـر کـجـا تـو رو نـمـودی شـور انـدر مـردم افـتـد | از مگس چـون شهد بـیند خویشتـن داری نیاید |
عشـق اگر پـوشیده دارم از ملامت بـاشم ایمن | بـر کـمر چـون کیسـه نبـود کـس بـطـراری نیاید |
جانم از لعل تو بوسی یافت شیرین شد حدیثم | طـوطـی ار شـکـر خـورد زو تـلخ گـفـتـاری نیاید |
صـحـبــت بـد نـیـک را هـرگـز نـگـردانـد زنـیـکـی | گـر(چـه) بـا خـارسـت گل هرگز ازو خـاری نیاید |
گر نبـیند روی خـوبـت سـیف فـرغـانی چـه گوید | چـون گـلـی نـبــود زبــلـبــل نـالـه وزاری نـیـایـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج