عـشـقـبــازی بــود دایـم در جـهـان آیـیـن مـنچون سمندر بـود از آتش بـستر و بـالین منمی شـود در بـسـتـر تـفـسـیده من گل گلابمی گـدازد شـمـع را سـرگـرمی…
عـشـقـبــازی بــود دایـم در جـهـان آیـیـن مـن | چون سمندر بـود از آتش بـستر و بـالین من |
می شـود در بـسـتـر تـفـسـیده من گل گلاب | می گـدازد شـمـع را سـرگـرمی بـالـین من |
فـارغ از فـکـر مـکـافـاتـم کـه خـصـم کـینه جـو | زنـده زیـر خـاک بــاشـد از غـبــار کـیـن مـن |
خـواب این دلمردگـان از مرگ سـنگـین تـر بـود | ورنه خـون مـرده گـردد زنـده از تـلـقـین مـن |
بـر دل پـر شور من دست نوازش بـیهده است | پنجه مرجان چو دریا کی دهد تسکین من؟ |
نیسـت یک دل کز ملال خـاطرم دلگیر نیسـت | بـاغ را در بـسـتـه دارد غـنچـه غـمـگـین من |
تـلخکامی نیست چـون من در میان خستـگان | زهر چـشـم یار بـاشـد شـربـت شـیرین من |
صائب از غیرت شود خون مشک در ناف غزال | هر کـجـا در جـلـوه آید خـامه مـشـکـین من |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج