دلـبــرا مـن از شـراب عـشـق مـخــمـورم هـنـوزچـون بـوصلم وعده دادی از چه مهجـورم هنوزدر ره عـشـقـت که دارد راهزن بـر چـپ وراسـتآنکـه از پـس بـود پـیش …
دلـبــرا مـن از شـراب عـشـق مـخــمـورم هـنـوز | چـون بـوصلم وعده دادی از چه مهجـورم هنوز |
در ره عـشـقـت که دارد راهزن بـر چـپ وراسـت | آنکـه از پـس بـود پـیش افـتـاد ومن دورم هنوز |
ای حـبـیب من مدد فـرمـا کـه اندر ره عـدوسـت | وی طـبـیب من عـلاجـم کـن که رنجـورم هنوز |
این زمان تـدبـیر کـارم کـن که هسـتـم در حـیات | وین زمان بـر من تـجـلی کن که بـرطـورم هنوز |
آنکه بـا بـلبـل چـو گل بـا من درین بـاغ آمدسـت | شـیره او می شـد وغـوره اسـت انگـورم هنوز |
نحـل اسـتـعـداد هر کـس خـانه خـود پـر زشـهد | کـرده ومـن طـالـب گـل هـمـچـو زنـبـورم هنـوز |
زآتـش عشقت که دل را در جـوانی زنده داشت | بـرف پـیری بـر سرم بـنشست ومحـرورم هنوز |
هرگز از معـجـون پـند این درد سـاکـن کی شـود | چـون بـلا در می کـنی در قـرص کـافـورم هنوز |
بـر هلال حـال من خـورشید مهرت چـون بـتـافت | بدر خواهم شد که افزون می شود نورم هنوز |
مـرده هـجـرم بــوصـلـم زنـده خـواهـی کـرد بــاز | مـن درین خـاک از بـرای نـفـخ آن صـورم هنـوز |
مـنـشـی دولـت مـرا مـنشـور وصـلـت تـازه کـرد | بـر درت موقـوف تـوقـیع اسـت مـنشـورم هنوز |
چون صدف بهر تو دل در سینه پنهان داشتست | سـلـک نـظـم چـون در و لؤلـوی مـنـثـورم هنوز |
سـیف فرغانی زبـهر من بـدسـت لطـف خـویش | دوسـت در نگشاد ومن در بـند دسـتـورم هنوز |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج