فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥١٧: با سیه چشمان بود بزم می گلگون من

بــا سـیـه چـشـمـان بــود بــزم مـی گـلـگـون مـنســاغــر از نـاف غـزالـان مـی زنـد مـجــنـون مـنمی کـند در سـینه ام پـیوسـتـه جـولـان درد و داغهر طـرف…

بــا سـیـه چـشـمـان بــود بــزم مـی گـلـگـون مـنســاغــر از نـاف غـزالـان مـی زنـد مـجــنـون مـن
می کـند در سـینه ام پـیوسـتـه جـولـان درد و داغهر طـرف صـد محـمل لیلی اسـت در هامون من
گر چه از شمشیر او بـالین و بـستر ساخته استهمـچـنـان زنـجـیر مـی خـاید ز جـوهـر خـون مـن
چون دهان زخم، گستاخی نمی دانم که چیستتــیـغ خــون آلـود مـی بــاشــد لـب مـیـگـون مـن
مـوشــکــافــان جــهـان را مـوی آتــشــدیـده کــردبس که پیچیده است چون زلف بتان مضمون من
عـالـمـی را گـفـتـگـوی مـن بــه وجـد آورده اسـتجـوش صـد مـیـخـانـه دارد سـیـنـه پــر خـون مـن
می شـود در بـوتـه حـکـمـت زر مـغـشـوش صـافنـیسـت جـایی بـهـتـر از خـم بـهر افـلـاطـون مـن
شــور بــلـبــل مـی کــنـد کــان مـلــاحــت بــاغ رامـی فـزایـد حــســن او را عـشـق روزافـزون مـن
سـرو خـواهد کـرد چـون مینای خـالی خـون عـرقچـون بـه سـیـر بــاغ آیـد سـبــز تـه گـلـگـون مـن
شـاخ گـل بـر خـاک بـنـدد نقـش صـائب ز انـفـعـالهـر کــجــا قــامــت فــرازد مــصــرع مــوزون مــن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج