سـر نمـی پـیچـد ز اشـک لـالـه گـون مـژگـان مـنپـنجـه بـا دریای آتـش می زند مـرجـان مـنسینه ای چون صبـح می خواهد قبـول داغ عشقدر زمـیـن پــاک ریـزد تــ…
سـر نمـی پـیچـد ز اشـک لـالـه گـون مـژگـان مـن | پـنجـه بـا دریای آتـش می زند مـرجـان مـن |
سینه ای چون صبـح می خواهد قبـول داغ عشق | در زمـیـن پــاک ریـزد تــخـم را دهـقـان مـن |
تـا شـدم قـانـع ز نعـمـت ها بـه درد و داغ عـشـق | گرم چون خورشید تابان است دایم نان من |
مـی شــود هـر روز بــنـد غـفـلـت مـن بــیـشــتــر | دانـه زنـجـیـر در خـاک اسـت در زنـدان مـن |
گر چـه از لب تـشنگی یک مشت خـاکستـر شدم | تــازه رو دارد ســفـال خــاک را ریـحــان مـن |
مـی دهـد از ســنـبــلــســتــان ریـاض خــلــد یـاد | از سـیه مسـتـان معـنی صـفحـه دیوان من |
تـازه رو بـر مـی خـورم بـا هر کـه خـونم می خـورد | نیشتـر را گل بـه دامان می کند شریان من |
اخـــتـــیـــار گـــریــه بـــی اخـــتـــیـــارم داده انـــد | غیر مژگان یک سر مو نیسـت در فرمان من |
حــلــقــه بــیـرون در کــام از نــظــربــازی گــرفــت | تـا بـه کی محـروم بـاشـد دیده حـیران من؟ |
ایـن جــواب آن غــزل صــائب کــه گــویـد مـولــوی | چـون بـنالم عـطـر گـیرد عـالم از ریحـان من |
بس که ترسیده است چشمم صائب از رخسار او | بــرنـمـی آیـد نـگــه از ســایـه مـژگــان مـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج