ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداختپـیش رخـت از هاله مکـرر سـپـر انداخـتبـا گوشه دل غنچـه صفت ساختـه بـودمبـوی تـو مرا همـچـو صـبـا دربـدر انداخـتدر د…
| ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت | پـیش رخـت از هاله مکـرر سـپـر انداخـت |
| بـا گوشه دل غنچـه صفت ساختـه بـودم | بـوی تـو مرا همـچـو صـبـا دربـدر انداخـت |
| در دیـده صــاحــب نــظــران مــوی زیــادم | زان روز که چـشـم تـو مرا از نظر انداخـت |
| تـا دامن محـشر نتـوان دوخـت بـه سوزن | مژگان تـو چـاکی که مرا در جـگر انداخـت |
| فریاد که شـیرین سـخـنی طـوطـی ما را | مشغول سخن کرد و ز فکر شکر انداخت |
| آن را کـه بـه دولـت نـتـوانـیـش رسـانـدن | مـانند همـا سـایه نبـاید بـه سـر انداخـت |
| صـائب شـدم آسـوده ازیـن کـارگـشـایـان | تـا کـار مرا عـشـق بـه آه سـحـر انداخـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











