فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥٠٠: می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من

می زداید بـی کـسـی زنگ از دل افـگار مناز پـرسـتـاران گـرانتـر می شـود بـیمـار مـنپـرتـو منت کـند عـالم بـه چـشـم من سـیاهبـاشـد از تـردسـتـی روشـنگـرا…

می زداید بـی کـسـی زنگ از دل افـگار مناز پـرسـتـاران گـرانتـر می شـود بـیمـار مـن
پـرتـو منت کـند عـالم بـه چـشـم من سـیاهبـاشـد از تـردسـتـی روشـنگـران زنگـار مـن
ریشـه کفـرسـت محـکم در دل سـنگین مراچون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
نیست بـا این خاکدان دلبستگی یک جو مرابـرگ کـاهی مـی شـود بـال و پـر دیوار مـن
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفسدسـتـبـاف عـنکـبـوتـان اسـت پـود و تـار من
روزگـار از طـوطـی مـن گـر شـکـر دارد دریـغحـرف شیرین تـنگ شکر می کند منقار من
دولـت بــیـدار دانـنـد آنـچــه کـوتــه دیـدگـانچـشـم خـواب آلـود مـی داند دل بـیدار مـن
روی خندان من آرد خون رحمت را بـه جوشدست گلچـین غنچـه بـیرون آید از گلزار من
آبـروی من چو گوهر سر بـه مهر عزت استآب بــرمـی آرد از خــود ابــر گــوهـربــار مـن
از صـدف تـرسـم بـرآیـد پـوچ مـانـنـد حـبــابمی خورد از بـس درد خود گوهر شهوار من
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجـودورنه جنس یوسفی کم نیست در بـازار من
دشمن خونخوار را از عجـز می پـیچـم عنانسـد راه سـیـل گـردد پــســتــی دیـوار مـن
مرگ هیهات اسـت سـازد از فراموشـان مرامن همان ذوقـم که می یابـند از گفـتـار من
می کند صائب سـراغ قبـله در بـیت الحـرامهر که جـوید مصرع بـرجـستـه از اشعار من

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج