گر جـلوه گر بـه عـرصـه محـشـر گذرکـنیهر گوشه محـشر دگری جـلوه گر کنیکاش آن قـدر بـه خـواب رود چـشـم روزگارتـا یک نظـر بـه مردم صـاحـب نظر کنیجـان در ب…
گر جـلوه گر بـه عـرصـه محـشـر گذرکـنی | هر گوشه محـشر دگری جـلوه گر کنی |
کاش آن قـدر بـه خـواب رود چـشـم روزگار | تـا یک نظـر بـه مردم صـاحـب نظر کنی |
جـان در بـهای بـوسـه شیرین تـوان گرفت | گـیرم درین مـعـامـلـه قـدری ضـرر کـنی |
تـا کی بـه بـزم غـیر می لاله گون کـشـی | تـا چـند خـون ز رشک مرا در جـگر کنی |
گفتـم بـه روی خـوب تـو خـواهم نظـر کنم | گفـتـا که بـاید از همه قـطـع نظـر کـنی |
غــیـر از وصــال نـیـســت خــیـال دگـر مـرا | تــرسـم خـدا نـکـرده خـیـال دگـر کـنـی |
شـبـهـا بـبــایـد از مـژه خـون در کـنـار کـرد | تـا در کنار دوست شبـی را سحـر کنی |
هرگز کسی به دشمن خونخوار خود نکرد | با دوست هر ستم که تو بیداد گر کنی |
هـر چـنـد تـو بــه قـتـل فـروغـی مـخـیـری | بـایـد ز انـتـقـام شـهـنـشـه حـذر کـنـی |
جـم دسـتـگـاه فـتــحـعـلـی شـاه تــاجـدار | بـاید که سجـده بـر در او هر سحر کنی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج