تـماشای بـتـان از چـشم خـون بـسیار می آردنــگـــاه گـــرم آخـــر آه آتـــشـــبـــار مـــی آردنیم طـوطی که بـا آیینه بـاشـد روی حـرف منمـرا چـشـم سـخـن…
تـماشای بـتـان از چـشم خـون بـسیار می آرد | نــگـــاه گـــرم آخـــر آه آتـــشـــبـــار مـــی آرد |
نیم طـوطی که بـا آیینه بـاشـد روی حـرف من | مـرا چـشـم سـخـنگـو بـر سـر گـفـتـار می آرد |
در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم | گل از شوخی شبیخون بر سر دستار می آرد |
مـبـر ز انـدازه بـیـرون صـحـبــت یـاران یـکـدل را | که صحبـت چـون مکرر شد ملالت بـار می آرد |
زمـین ریـگ بـوم حـرص سـیـرابـی نـمـی دانـد | قــنـاعــت مـرد را آبــی بــه روی کــار مـی آرد |
بــه زیـر گـنـبــد دسـتـار آخـر پــهـن شـد زاهـد | تــعــیـن بــر ســر آدم بــلــا بــســیـار مـی آرد |
نفس فهمیده زن تـا بـرخـوری از زندگی صـائب | کـه خـرج بـی تأمـل تـنگـدسـتـی بـار مـی آرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج