فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 27 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٩٤: گر چه آن زلف سیه را تو نمی لرزانی

گـر چـه آن زلـف سـیـه را تـو نـمـی لـرزانـیپـس چـرا نافـه چـین اسـت بـدین ارزانیچــون دو زلـف تــو پــراکـنـده و ســرگـردانـمکـه تـو یـک بـار مـرا گـر…

گـر چـه آن زلـف سـیـه را تـو نـمـی لـرزانـیپـس چـرا نافـه چـین اسـت بـدین ارزانی
چــون دو زلـف تــو پــراکـنـده و ســرگـردانـمکـه تـو یـک بـار مـرا گـرد سـرت گـردانـی
مـار زلـفـیـن بــتـان حـلـقـه بـه رخـسـار زنـدزلف چـون مار تـو چـنبـر زده بـر پـیشـانی
خــلـقـی از روی تــو در کـوچــه بــی آرامـیجمعی از موی تـو در حلقه بـی سامانی
مو بـه مویم زخم موی تو در پیچ و خم استهیچ کس موی ندیده ست بدین پیچانی
هر که لبـهای تـو را چـشـمه حـیوان شـمردبـی نصیب اسـت هنوز از صفت انسـانی
گـیـرم از پــرده شــد آن صــورت زیـبــا پــیـداحاصل دیده من چـیست بـه جـز حیرانی
خون بها دادن یک شهر بـسی دشوار استدوسـتـان را نتـوان کشـت بـدین آسـانی
گـفـتــمـش در ره جــانـانـه چـو بــایـد کـردنزیر لب خنده زنان گفت که جـان افشانی
دایــم ای طـــره حـــجـــاب رخ یــاری گــویــانــایــب حـــاجـــب دربـــار شــه ایــرانــی
خــســرو مـمـلـکـت آرای مـلـک نـاصــر دیـنکـه کـمـر بـسـتـه بـه آبـادی هـر ویرانـی
دوش برده ست دل از دست فروغی ماهیکـه فـروغ رخـش افـتـاده بـه هـر ایـوانـی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج