فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٩١: سوخت عشق تو من شیفته شیدارا

سـوخـت عـشـق تـو مـن شـیـفـتـه شـیـدارامست بـرخـاستـه ای بـاز نشان غوغا راکـرد در مـاتــم جـان دیـده تــر وجـامـه کـبــودخـشـک مـغـزی دو بـادام سـیاهت…

سـوخـت عـشـق تـو مـن شـیـفـتـه شـیـدارا مست بـرخـاستـه ای بـاز نشان غوغا را
کـرد در مـاتــم جـان دیـده تــر وجـامـه کـبــود خـشـک مـغـزی دو بـادام سـیاهت مـارا
قــاب قـوســیـن دو ابــروی تــو بــا تــیـر مـژه دور باشی است عجب قربت او ادنی را
چـون ازآن روی کـسـی دور کـند عـاشـق را؟ چون زخورشید کسی منع کند حربـا را؟
لــب شــیــریـن تــرا زحــمــت دنــدان رهــی ناگـزیر اسـت چـو ابـرام مـگـس حـلـوا را
شـد محـقق که بـسـان الف نسـخ قدیسـت پـسـت بـا قامت تـو سـرو سـهی بـالا را
بــاغ را تـحـفـه زخـاک قـدم خـویـش فـرسـت تـا صـبـا سـرمـه کـشـد نرگـس نابـینا را
تــوز عــشــق تــو اگــر نـامــیـه را روح دهـی بـــزبـــان آورد او ســوســـن نــاگــویــا را
در دل بـنـده چـو سـودای کـسـی رخـت نهد بـشـکند عشـق تـو هنگامه آن سـودا را
عـشـق تــمـغـای سـیـه کـرد مـرا بــر رخ زرد تـابـخـون آل کند چـشـم من آن تـمغـا را
رســن زلــف تـــو در گــردن جـــانــم افــتـــاد عـاقـبـت مـار کـشـد مردم مـار افـسـا را
گفتم ای چشم باشکم مددی کن سوی دل رو بــپــنـهـان بــکـش آن آتـش نـاپـیـدا را
مـوج بــرخــاسـتــه را جــوش فـرو بــنـشـانـد ابـــر کــز قــطــره خــود آب زنــد دریــا را
روز وصـل تــوکـه احـیـای مـن کـشـتـه کـنـد؟ ای تـو جـان داده بـلـب مرده بـویحـیی را
رسـتــخــیـزی بــشـود گـر تــو بــرای دل مـن وقـت تـعـیین کـنی آن طـامة الکـبـری را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج