خـط مشـکین او سـودای عنبـر را بـه جـوش آردنـگـاه گـرم او خــون ســمـنـدر را بــه جــوش آردبه جوش آورد خون صبـح را روی چو خورشیدشچـو طفلی کز محبـت شیر …
خـط مشـکین او سـودای عنبـر را بـه جـوش آرد | نـگـاه گـرم او خــون ســمـنـدر را بــه جــوش آرد |
به جوش آورد خون صبـح را روی چو خورشیدش | چـو طفلی کز محبـت شیر مادر را بـه جـوش آرد |
بـه اندک روی گرمی بـوالهوس بـیتـاب می گردد | شراری می تواند سایه پرور را بـه جوش می آرد |
نـوای عـشـقـبــازان گـرمـیـی در چـاشـنـی دارد | که طوطی در نی افسرده، شکر را به جوش آرد |
چـه سـازد دامن دشـت جـنون بـا گـرم جـولانی | که از نقش قدم صحرای محشر را بـه جـوش آرد |
زحــرف آشـنـایـی، پــاک گـوهـر مـی رود از جــا | نـسـیمـی سـینه دریای اخـضـر را بـه جـوش آرد |
نـدارد عــالـم پــرشــور، دســتــی بــر دل قــانـع | که ممکن نیسـت دریا آب گوهر را بـه جـوش آرد |
شـود افسـرده خـون در پـیکرش از سـردی عالم | اگـر نه شـعـله فـطـرت سـخـنور را بـه جـوش آرد |
سفر کن از وطن گر سینه پرجوش می خواهی | که جوش بـحر هیهات است عنبر را به جوش آرد |
چـنان افـسـردگـی شـد عـام صـائب در زمان ما | کـه شـیر گرم نتـوانسـت شـکـر را بـه جـوش آرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج