چـو احـرام تـمـاشـای چـمن آن سـیمـبـر بـنددزطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بـندداگر حـسـن گلوسـوز شـکر این چـاشـنی داردبـه حـرف تـلـخ مـنـقـار مـرا ب…
چـو احـرام تـمـاشـای چـمن آن سـیمـبـر بـندد | زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بـندد |
اگر حـسـن گلوسـوز شـکر این چـاشـنی دارد | بـه حـرف تـلـخ مـنـقـار مـرا بـر یـکـدیگـر بـنـدد |
زدل چون در دو داغ عشق را مانع تـوانم شد؟ | بـه روی میهمان غـیب حـد کـیسـت در بـندد؟ |
چـسـان پـنهان کـنـد دل خـرده راز مـحـبـت را؟ | که سنگ خاره نتوانست چشم این شرر بندد |
زدم در بحر وحدت غوطه ها از چشم پوشیدن | یکی گردد به دریا چون حبـاب از خود نظر بندد |
حریصان را بـه هیچ و پـوچ قانع صید خود سازد | مگس را عنکبوت از تار سستی بـال و پر بـندد |
سر از جـیب نبـات آورد بـیرون بـید بـی حـاصل | نـمـی دانـیـم کـی نـخـل امـیـد مـا ثـمـر بـنـدد |
زخـواب سـیر در مـنـزل تـوانـد زلـه ها بـسـتـن | سبـکسیری که جای توشه دامن بـر کمر بندد |
زند تـا پـر بـر هم صائب کف خـاکسـتـری گردد | سـمـنـدر نـامـه مـا را اگـر بــر بــال و پـر بـنـدد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج