زاهد و سـبـحـه صـد دانه و ذکـر سـحـریمــن و پــیـمــودن پــیـمــانــه و دیـوانـه گــریچون همه وضع جهان گذران در گذر استمـگـذر از عـالـم شـیـدایی و شـو…
زاهد و سـبـحـه صـد دانه و ذکـر سـحـری | مــن و پــیـمــودن پــیـمــانــه و دیـوانـه گــری |
چون همه وضع جهان گذران در گذر است | مـگـذر از عـالـم شـیـدایی و شـوریـده سـری |
تـا کـی از شـعـبـده دور فـلک خـواهد بـود | بــاده عــیــش بــه جــام مــن و کــام دگــری |
تـا شدم بـی خـبـر از خویش، خبـرها دارم | بی خبـر شو که خبرهاست در این بی خبری |
تــا شـدم بــی اثــر، از نـالـه اثــرهـا دیـدم | بـی اثـر شو که اثـرهاسـت در این بـی اثـری |
تـا زدم لاف هنر خواجـه بـه هیچـم نخـرید | بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری |
سـرو آزاد شـد آن دم کـه ثـمـر هـیچ نـداد | بـی ثمر شو که ثمرهاست در این بـی ثمری |
تـا سر خود نسپـردیم بـه خاک در دوست | خـاطـر آسـوده نـگـشـتـیـم از ایـن دربــه دری |
بـیسـتـون تـاب دم تـیشـه فرهاد نداشـت | عشـق را بـین که از آن کوه گران شـد کمری |
پـری از شرم تـو در پـرده نهان شـد وقتـی | کــه بـــرون آمــدی از پـــرده پــی پـــرده دری |
شـهـره شـهـر شـدم از نـظـر همـت شـاه | تـو بـه خـوش منظـری و بـنده صـاحـب نظری |
آفــتــاب فــلــک عــدل مــلــک نـاصــردیـن | کـه ازو مـلـک نـدیـده سـت بــه جــز دادگـری |
آن که تـا دست کرم گسترش آمد بـه کرم | تـنگ دسـتـی نکـشـیدیم ز بـی سـیم و زری |
تـا فروغـی خـط آن ماه درخـشـان سـر زد | فــارغــم روز و شــب از فــتــنــه دور قــمــری |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج