صـبــح شـد سـاقـی نـقـاب دخـتـر رز بــرفـکـنزان لب شـیرین، نمک در دیده سـاغـر فـکنآتــشــی در دل ز عــشــق لـاابــالـی بــرفــروزآرزوی خـام را چــون ع…
صـبــح شـد سـاقـی نـقـاب دخـتـر رز بــرفـکـن | زان لب شـیرین، نمک در دیده سـاغـر فـکن |
آتــشــی در دل ز عــشــق لـاابــالـی بــرفــروز | آرزوی خـام را چــون عـود در مـجــمـر فـکـن |
صـیقـلی کـن سـینه خـود را ز موج اشـک و آه | دفـتــر آیـیـنـه را در پــیـش اســکـنـدر فـکـن |
جمع کن خار و خس این دشت را چون گردبـاد | در گـریـبــان ســپــهـر و دیـده اخــتــر فــکـن |
از صــدف آیـیـن دشــمــن پــروری را یـاد گــیـر | تـیغ اگر بـارد بـه فـرقـت، از دهن گوهر فـکن |
شـهپـر سـالک سـبـکبـاری اسـت در راه طلب | هر که دستار ترا خواهد، بـه پـایش سرفکن |
نعل وارونی است هر موجی درین دریای خون | هر کـجـا بـیم خـطـر افـزون بـود لـنگـر فـکـن |
آرمـیـدن شـعـلـه را مـغـلـوب خـاکـسـتــر کـنـد | رخـنه ها در سینه افلاک، چـون مجـمر فکن |
دولـت بــیـدار در زیـر ســر افــتــادگــی اســت | خواب در هر جا که سنگینی کند، لنگر فکن |
تـا مگر صـائب چـراغ کـشـتـه ات روشـن شـود | چـند روزی در گـریبـان خـواب را اخـگر فـکـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج