بـخند بـر همه عالم که جای خنده تو راستکـه بـنـده قـد و ابـروی تـسـت هـر کـژ و راسـتفتـد بـه پـای تـو دولت نهد بـه پـیش تـو سرکـه آدمـی و پـری در ره تـ…
بـخند بـر همه عالم که جای خنده تو راست | کـه بـنـده قـد و ابـروی تـسـت هـر کـژ و راسـت |
فتـد بـه پـای تـو دولت نهد بـه پـیش تـو سر | کـه آدمـی و پـری در ره تـو بــی سـر و پــاسـت |
پـریر جـان من از عشـق سـوی گلشن رفت | تـو را ندید بـه گلشن دمی نشسـت و نخـاست |
بـرون دوید ز گـلـشـن چـو آب سـجـده کـنان | که جـویبـار سعادت که اصل جـاسـت کجـاسـت |
چــو اهـل دل ز دلـم قـصـه تــو بــشـنـیـدنـد | ز جـملـه نعـره بـرآمد کـه مسـت دلـبـر مـاسـت |
پس آدمی و پری جمع گشت بر من و گفت | بده ز شرق نشان ها که این دمت چو صباست |
جـــفــات نــیــز شــکــروار چـــاشــنــی دارد | زهـی جــفـا کـه در او صـد هـزار گـنـج وفـاسـت |
قـفـا بــداد و سـفـر کـرد شـمـس تــبــریـزی | بـگو مرا تـو کـه خـورشـید را چـه رو و قـفـاسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج