ز عـشـق روی تـو روشـن دل بـنین و بـنـاتبـیا کـه از تـو شـود سـیئاتـهـم حـسـنـاتخـیـال تــو چــو درآیـد بــه سـیـنـه عـاشـقدرون خـانـه تــن پــر شـود چ…
ز عـشـق روی تـو روشـن دل بـنین و بـنـات | بـیا کـه از تـو شـود سـیئاتـهـم حـسـنـات |
خـیـال تــو چــو درآیـد بــه سـیـنـه عـاشـق | درون خـانـه تــن پــر شـود چــراغ حــیـات |
دود بــه پــیـش خــیـالـت خـیـال هـای دگـر | چـنـانـک خـاطـر زنـدانیان بـه بـانگ نـجـات |
بـه گـرد سـنبـل تـو جـان ها چـو مور و ملـخ | که تـا ز خـرمن لطـفـت بـرند جـمله زکـات |
بــه مـرده ای نـگـری صـد هـزار زنـده شــود | خنک کسی که از آن یک نظر بیافت برات |
زهی شهی که شهان بر بساط شطرنجت | بـه خـانـه خـانـه دونـد از گـریـزخـانـه مـات |
کـدام صـبــح کـه عـشــقـت پــیـالـه ای آرد | ز خواب بـرجهد این بـخت خفتـه گویدهات |
فــرودود ز فــلــک مــه بــه بــوی ایـن بــاده | بـگـویـدم کـه مـرا نـیـز گـویـمـش هـیهـات |
طـرب کـه از تـو نـبــاشـد بــیـات مـی گـردد | بـیار جـام کـه جـان آمـدم ز عـشـق بـیات |
بــه پـیـش دیـده مـن بــاش تـا تـو را بـیـنـم | کـه سـیـر مـی نـشـود دیـده مـن از آیـات |
ندانم از سـرمـسـتـیسـت شـمس تـبـریزی | که بـر لبـت زده ام بـوسـه ها و یا بـر پـات |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج