مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کندانــه دل را ســـپـــنــد شـــعـــلــه آواز کــناز ته دل چون سحر بـرکش نوای ساده اینـقـش بـر بـال تـذروان چـنـگـل شـه…
مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن | دانــه دل را ســـپـــنــد شـــعـــلــه آواز کــن |
از ته دل چون سحر بـرکش نوای ساده ای | نـقـش بـر بـال تـذروان چـنـگـل شـهـبـاز کـن |
سهل بـاشد پـرده قانون خـود را سـاخـتـن | مـی تــوانـی، طـالـع نـاسـاز مـا را سـاز کـن |
ناقه را ذوق حـدی (بـر) دارد از دل فکر بـار | زیـر بــار غــم مـنـه دل را، حــدی آغــاز کــن |
در رکـاب بـرق دارد پـای، فـیض صـبـحـگـاه | ای کم از شبنم، درین گلزار چشمی باز کن |
زیـر کــوه آهــنــیـن مــنــت صــیـقــل مــرو | خــانــه آیــیــنــه دل را بــه مــی پــرداز کــن |
ناخـنی بـر پـرده های چـنگ خـواب آلود زن | عیش های شب پـریشـان گشتـه را آواز کن |
غنچـه بـاغ خموشی ایمن است از بـرگریز | لب بـبـند از گـفـتـگو، خـون در دل غـماز کـن |
مـاه صـائب از نیاز خـویش دایم زردروسـت | بـی نیازی شـیوه خـود کن، بـه عـالم ناز کن |
این جـواب آن کـه می گوید حـکیم غـزنوی | پــادشـاه امـروز گـشـتـی در جـهـان آواز کـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج