فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 9 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٦: دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

دیگر نشـنیدیم چـنین فتـنه که بـرخـاسـتاز خــانــه بـــرون آمــد و بـــازار بـــیــاراســتدر وهم نگنجـد که چه دلبـند و چه شیریندر وصف نیاید که چـه مطبـ…

دیگر نشـنیدیم چـنین فتـنه که بـرخـاسـت از خــانــه بـــرون آمــد و بـــازار بـــیــاراســت
در وهم نگنجـد که چه دلبـند و چه شیرین در وصف نیاید که چـه مطبـوع و چه زیبـاست
صـبـر و دل و دین مـی رود و طـاقـت و آرام از زخـم پــدیـدسـت کـه بــازوش تــوانـاسـت
از بــهـر خــدا روی مـپــوش از زن و از مـرد تـا صـنع خـدا مـی نگـرند از چـپ و از راسـت
چشمی که تو را بـیند و در قدرت بی چون مـدهوش نمـاند نـتـوان گـفـت کـه بـینـاسـت
دنیا بـه چـه کـار آید و فـردوس چـه بـاشـد از بــارخـدا بـه ز تـو حـاجـت نـتـوان خـواسـت
فـریاد مـن از دسـت غـمـت عـیب نـبـاشـد کــایـن درد نـپــنـدارم از آن مــن تــنـهـاســت
بـا جـور و جـفـای تـو نـسـازیم چـه سـازیم چــون زهـره و یـارا نـبــود چــاره مــداراســت
از روی شما صبر نه صبرست که زهرست وز دست شما زهر نه زهرست که حلواست
آن کـام و دهان و لب و دندان کـه تـو داری عـیشـسـت ولـی تـا ز بـرای کـه مـهـیـاسـت
گـر خـون مـن و جـمـلـه عـالـم تـو بــریـزی اقــرار بــیـاریـم کــه جــرم از طــرف مـاســت
تـسـلـیم تـو سـعـدی نـتـواند کـه نـبـاشـد گـر سـر بـنـهد ور نـنـهد دسـت تـو بـالـاسـت

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج