بـا آن که می از شیشه بـه پـیمانه نکردیدر بـزم کسـی نیسـت که دیوانه نکردیای خـانـه شـهری نـگـهـت بـرده بـه یغـمـادر شـهر دلی کو که در او خـانه نکـردیتـ…
بـا آن که می از شیشه بـه پـیمانه نکردی | در بـزم کسـی نیسـت که دیوانه نکردی |
ای خـانـه شـهری نـگـهـت بـرده بـه یغـمـا | در شـهر دلی کو که در او خـانه نکـردی |
تـا گـنـج غـمـت را سـر ویرانـی دلـهـاسـت | یک خـانه دل نیسـت کـه ویرانه نـکـردی |
از حــال شـکـســت دلـم آگـاه نـگـشـتــی | تـا زلف شـکن بـر شـکنت شـانه نکردی |
تـنها نه من از عشـق رخـت شهره شهرم | صاحب نظری نیست که افسانه نکردی |
نازم سرت ای شمع که شهری زدی آتش | وانــدیـشــه ز دود دل پــروانـه نــکــردی |
بـا چـشـم تـو محـرم نشـدم تـا بـه نگاهی | بـیگـانـه ام از مـحـرم و بـیگـانـه نـکـردی |
ای آن که بـه مردی نشدی کشـتـه جـانان | دردا کـه یـکـی هـمـت مـردانـه نـکــردی |
ایـمـن دلـی از دسـت سـتـم کـاری صـیـاد | خـون خـوردن و فـریاد غـریبـانـه نـکـردی |
دل تـنـگ شـدی بــاز فـروغـی مـگـر امـروز | از دسـت غـمش گریه مسـتـانه نکـردی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج