فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 3 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٦٥: باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش

بــاز فـرود آمـدیـم بــر در سـلـطـان خــویـشبــازگـشـادیـم خـوش بـال و پـر جـان خـویـشبــاز ســعـادت رســیـد دامـن مـا را کـشـیـدبـر سـر گـردون زدیـم …

بــاز فـرود آمـدیـم بــر در سـلـطـان خــویـش بــازگـشـادیـم خـوش بـال و پـر جـان خـویـش
بــاز ســعـادت رســیـد دامـن مـا را کـشـیـد بـر سـر گـردون زدیـم خـیمـه و ایوان خـویـش
دیـــده دیـــو و پـــری دیـــد ز مـــا ســـروری هدهد جـان بـازگشت سوی سلیمان خویش
سـاقـی مسـتـان مـا شـد شـکـرسـتـان مـا یوسـف جـان بـرگشـاد جـعد پـریشان خـویش
دوش مـرا گـفـت یـار چــونـی از ایـن روزگـار چون بود آن کس که دید دولت خندان خویش
آن شکری را که هیچ مصر ندیدش به خواب شـکـر کـه مـن یـافـتـم در بـن دنـدان خـویش
بـی زر و سر سروریم بـی حشمی مهتـریم قند و شکر می خوریم در شکرستـان خویش
تـو زر بـس نادری نیسـت کـسـت مشـتـری صـنعـت آن زرگـری رو بـه سـوی کـان خـویش
دور قــمــر عــمــرهـا نـاقــص و کــوتــه بــود عــمــر درازی نــهــاد یــار بــه دوران خــویـش
دل سـوی تـبـریز رفت در هوس شمس دین رو رو ای دل بــجــو زر بــه حــرمـدان خـویـش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج