فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 شهریور 1403

شماره ٤٦٣: می گدازد شیشه دل را می رنگین حسن

می گدازد شـیشـه دل را می رنگین حـسـندل ز ساغر می بـرد صهبـای دل شیرین حسننــوبــهــار خــنــده گــل در گــریـبــان بــگــذردعـالـم افـروزی کـند چـون خ…

می گدازد شـیشـه دل را می رنگین حـسـندل ز ساغر می بـرد صهبـای دل شیرین حسن
نــوبــهــار خــنــده گــل در گــریـبــان بــگــذردعـالـم افـروزی کـند چـون خـنده رنگـین حـسـن
خـویش را در کـوچـه بـند آسـتـین می افـکـندپـنجـه موسـی ز شرم سـاعد سیمین حـسـن
عشق را نتوان به رنگ و بو شکار خویش کرددست خالی آید از گلشن بـرون گلچـین حـسن
بــلــبــلــان را روی گــرم گــل نـوا پــرداز کــردآتـشـین گفـتـار گردد عـشـق از تـلقین حـسـن
بــوی آن ســیـب زنـخــدان زنـده دل دارد مـراورنه عـاشـق پـروری کفـرسـت در آیین حـسـن
از شبـیخـون هوس گلزار عصمت ایمن اسـتتـا چـراغ شرم سـوزان اسـت بـر بـالین حـسـن
صـرصر بـی اعتـدالی در بـهار عشـق نیسـترنگ و بو هرگز نمی بـازد گل (و) نسرین حسن
در تــمـاشـاخــانـه فـردوس خــون خـود خـورددیده هر کس که چون صائب بود گلچین حسن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج