می گدازد شـیشـه دل را می رنگین حـسـندل ز ساغر می بـرد صهبـای دل شیرین حسننــوبــهــار خــنــده گــل در گــریـبــان بــگــذردعـالـم افـروزی کـند چـون خ…
می گدازد شـیشـه دل را می رنگین حـسـن | دل ز ساغر می بـرد صهبـای دل شیرین حسن |
نــوبــهــار خــنــده گــل در گــریـبــان بــگــذرد | عـالـم افـروزی کـند چـون خـنده رنگـین حـسـن |
خـویش را در کـوچـه بـند آسـتـین می افـکـند | پـنجـه موسـی ز شرم سـاعد سیمین حـسـن |
عشق را نتوان به رنگ و بو شکار خویش کرد | دست خالی آید از گلشن بـرون گلچـین حـسن |
بــلــبــلــان را روی گــرم گــل نـوا پــرداز کــرد | آتـشـین گفـتـار گردد عـشـق از تـلقین حـسـن |
بــوی آن ســیـب زنـخــدان زنـده دل دارد مـرا | ورنه عـاشـق پـروری کفـرسـت در آیین حـسـن |
از شبـیخـون هوس گلزار عصمت ایمن اسـت | تـا چـراغ شرم سـوزان اسـت بـر بـالین حـسـن |
صـرصر بـی اعتـدالی در بـهار عشـق نیسـت | رنگ و بو هرگز نمی بـازد گل (و) نسرین حسن |
در تــمـاشـاخــانـه فـردوس خــون خـود خـورد | دیده هر کس که چون صائب بود گلچین حسن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج