ای که هم آغوش یار حـور سـرشتـیعـیش ابـد کـن کـه در مـیان بـهشـتـیصاحـب این حـسن را سـزد که بـگویدماه فـلک را که مه بـهیم و تـو زشـتـیدل ز تـو غـافـل ن…
ای که هم آغوش یار حـور سـرشتـی | عـیش ابـد کـن کـه در مـیان بـهشـتـی |
صاحـب این حـسن را سـزد که بـگوید | ماه فـلک را که مه بـهیم و تـو زشـتـی |
دل ز تـو غـافـل نگشـت یک نفـس اما | هم نفـسـش در تـمام عـمر نگـشـتـی |
خـون غزالان کعـبـه ریخـتـه چـشـمت | چـون نـدیدم صـنم بـه هیچ کـنـشـتـی |
لـازم عـشـق آمـد آن جــمـال، خـدا را | عاشق بی چاره ره بـا جرم چه کشتی |
از غم عشقت چه جامه ها که دریدم | وز پـی قتـلم چـه نامه ها که نوشـتـی |
خـسـتـی و درمان خـستـگان ننمودی | کشتـی و بـر خاک کشتـگان نگذشتی |
وای بـر آن دل کـه درد عـشـق ندادی | حیف بر آن جان که داغ شوق نهشتی |
تــخــم مـحــبــت بــری نـداد فـروغـی | دانه بـی حـاصـل از بـرای چـه کشـتـی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج