نیسـتـی کـوه گران، بـر سـیر پـشـت پـا مزندامــن خــود را گــره بــر دامــن صــحــرا مــزندر محیط آفرینش خوش عنان چون موج بـاشچون حبـاب از ساده لوحی خی…
نیسـتـی کـوه گران، بـر سـیر پـشـت پـا مزن | دامــن خــود را گــره بــر دامــن صــحــرا مــزن |
در محیط آفرینش خوش عنان چون موج بـاش | چون حبـاب از ساده لوحی خیمه بـر دریا مزن |
یا مـرید سـرو و گـل، یا امـت شـمشـاد بـاش | دست در هر شاخ همچون تاک بـی پـروا مزن |
هر چه هر کس دارد از دریوزه دل یافته است | تـا در دل مـی تـوان زد حـلـقـه بــر درهـا مـزن |
مرغ دسـت آموز روزی بـی نیازسـت از طـلب | در تــلـاش ایـن شــکـار رام دســت و پــا مـزن |
مـرد را گـفــتــار بــی کـردار رســوا مـی کـنـد | پــنـجــه جــرأت نـداری آســتــیـن بــالــا مــزن |
از نصیحـت کی شـوند اربـاب غفلت زنده دل؟ | آب بــی حــاصــل بــه روی صـورت دیـبــا مـزن |
زهر قـاتـل را کـنـد اکـسـیر خـرسـندی شـکـر | مشت خاکی گر رسد از دوست، استغنا مزن |
صائب از خـاموشیت بـزم سخن افسرده شد | بـیش ازین مهر خـمـوشـی بـر لـب گـویا مـزن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج