فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٤٥٨: از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن

از خـموشی مشـت خـاک بـر دهان قال زنتــا قــیـامــت خــیـمـه در دارالــامــان حــال زنروزگاری رشتـه تـاب آرزو بـودی، بـس استچــنــد روزی هــم گــره بــ…

از خـموشی مشـت خـاک بـر دهان قال زنتــا قــیـامــت خــیـمـه در دارالــامــان حــال زن
روزگاری رشتـه تـاب آرزو بـودی، بـس استچــنــد روزی هــم گــره بـــر رشــتــه آمــال زن
چون حباب از بیضه هستی قدم بیرون گذاردر فــضــای بــحــر بــا مـوج ســبــکـرو بــال زن
مطربـان را پست کن، از بـار منت گل بـچینسـاقـیان را مـسـت گـردان، رطـل مـالـامـال زن
هر دل گـرمی کـه بـینی گرد او پـروانه شـوهر لب خشکی که یابی بوسه چون تبخال زن
آنقدر بـا تـن مدارا کن که جـان صافی شـودخـرمـنـت چـون پـاک گـردد پـای بـر غـربــال زن
دانه یکدست می خـواهند صائب روز حـشرکـشـت خـود را بــر مـحـک از دیـده غـربــال زن
این جـواب آن کـه می گـوید حـکـیم غـزنویگـر تــرا درد دل اســت از دیـدگـان قـیـفــال زن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج