فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٤٥٦: سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش

سـرمسـت شـد نگـارم بـنگـر بـه نرگسـانشمسـتـانه شـد حـدیثـش پـیچـیده شـد زبـانشگه می فتد از این سو گه می فتد از آن سوآن کس که مست گردد خـود این بـود نش…

سـرمسـت شـد نگـارم بـنگـر بـه نرگسـانشمسـتـانه شـد حـدیثـش پـیچـیده شـد زبـانش
گه می فتد از این سو گه می فتد از آن سوآن کس که مست گردد خـود این بـود نشانش
چـشمش بـلای مستـان ما را از او متـرسانمـن مـسـتـم و نتـرسـم از چـوب شـحـنگـانش
ای عشق الله الله سـرمسـت شـد شهنشهبـرجـه بـگـیـر زلـفـش درکـش در ایـن مـیـانـش
انــدیـشــه ای کــه آیــد در دل ز یــار گــویــدجـان بـر سـرش فـشـانـم پـرزر کـنـم دهـانـش
آن روی گـلـسـتــانـش وان بــلـبــل بــیـانـشوان شـیـوه هـاش یـا رب تـا بـا کـیـسـت آنـش
این صورتـش بـهانه سـت او نور آسـمانسـتبگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش
دی را بـهـار بـخـشـد شـب را نـهـار بـخـشـدپـس این جـهان مرده زنده ست از آن جـهانش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج