عمر اگر بـاشد ز قید تـن رها خواهم شدنبــی گـره چـون مـوجـه آب بــقـا خـواهـم شـدنبــیـنـوا سـازد مـرا گـر چـنـد روزی بــرگـریـزدر بــهـاران صـاحـب بــ…
عمر اگر بـاشد ز قید تـن رها خواهم شدن | بــی گـره چـون مـوجـه آب بــقـا خـواهـم شـدن |
بــیـنـوا سـازد مـرا گـر چـنـد روزی بــرگـریـز | در بــهـاران صـاحـب بــرگ و نـوا خـواهـم شـدن |
می کند بـر مدعای من فلک ها سیر و دور | گر چـنین بـی مطلب و بـی مدعا خـواهم شدن |
چـون لبـاس غنچـه دارد چـرخ مینایی خطر | گر بـه قدر آنچـه گشتـم غنچه، وا خواهم شدن |
هوشـمند و میکش و دیوانه و عـاقل شـدم | تـا ز نـیـرنـگ جـهـان دیگـر چـهـا خـواهـم شـدن |
غـافـل از مـرکـز نـگـردد گـردش پــرگـار مـن | سـاکـن آن آسـتــانـم هـر کـجــا خـواهـم شـدن |
از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم | مـن کـه در انـدک زمـانـی تـوتـیا خـواهـم شـدن |
بــرنـدارد خــاکـسـاری دسـت از دامـن مـرا | بـر زمین گر نقش بـندم، نقش پـا خـواهم شدن |
گر چنین فکر تـو از خود می بـرد بـیرون مرا | حـلـقـه بـیـرون ایـن مـاتـم سـرا خـواهـم شـدن |
داشــتــم چــون ســرو از آزادگـی امـیـدهـا | من چه دانستم چنین سر در هوا خواهم شدن |
گـشــت خــط آشــنـارو پــرده بــیـگـانـگـی | بـا تـو حـیـرانـم دگـر کـی آشـنـا خـواهـم شـدن |
مـنزل اول گـرانـبـاری بـه خـاکـم مـی کـنـد | گر بـه این سامان حسرت زو جـدا خواهم شدن |
زود خـواهم کرد صائب حـلقه نام خویش را | گر بـه این عنوان ز پـیری ها دو تـا خواهم شدن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج