فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 2 خرداد 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٤٠: آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره

آهی که رخـنه کردم از وی بـه سـنگ خـارهعاجـز شـد از دل دوسـت یارب دگر چـه چـارهبـیداریم چـه دانی، ای خـفتـه ای که شبـهاننشسته ای به حسرت، نشمرده ای ستا…

آهی که رخـنه کردم از وی بـه سـنگ خـارهعاجـز شـد از دل دوسـت یارب دگر چـه چـاره
بـیداریم چـه دانی، ای خـفتـه ای که شبـهاننشسته ای به حسرت، نشمرده ای ستاره
جــانــان اگــر نـشــیـنـد یـک بــار در کــنـارمیـک بــاره مـی تــوانـم کــردن ز جــان کــنـاره
گفـتـم بـه شـحـنه نالم از چـشـم او ولیکـنپــروا ز کــس نـدارد مــســت شــراب خــواره
ای تـاب داده گیسو حـالی است بـر دل مناز تـاب بــی حـسـابــت وز پـیـچ بـی شـمـاره
آشـفـتـگان عـشـقـت گیرم کـه جـمع گردندجـمـع از کـجـا تــوان کـرد دلـهـای پــاره پــاره
ای شـه سـوار چـالـاک احـوال مـا چـه دانیکــز حـــالــت پـــیــاده غــافــل بـــود ســـواره
بــا ایـن سـپــاه مـژگـان از خـانـه گـر درآیـیتـسخـیر می تـوان کرد شهری بـه یک اشاره
از لعل و چشمت آخر دیدی که شد فروغیمـمـنون بـه یک تـبـسـم، قـانع بـه یک نـظـاره

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج