بـخـیـه تـا کـی بـر لـبـاس تـن ز آب و نـان زدن؟از بـصـیـرت نـیسـت گـل بـر رخـنـه زنـدان زدنظــلـم بــر افــتــادگـان شــرمـنـدگـی مـی آوردسـرکـشـان سـ…
بـخـیـه تـا کـی بـر لـبـاس تـن ز آب و نـان زدن؟ | از بـصـیـرت نـیسـت گـل بـر رخـنـه زنـدان زدن |
ظــلـم بــر افــتــادگـان شــرمـنـدگـی مـی آورد | سـرکـشـان سـر پـیش اندازند در چـوگان زدن |
جـان پــاکـان در تــن خـاکـی نـمـی گـیـرد قـرار | از گـنهکـاری اسـت تـن در گـوشـه زنـدان زدن |
گـفـتـگـوی پــوچ را بــی پــرده سـازد امـتــحـان | تـخـم چـوبــیـن زود رسـوا گـردد از دنـدان زدن |
نـعـل ایـام بــهـار از جـوش گـل در آتــش اسـت | در حـریـم غـنـچــه بــایـد بــر کـمـر دامـان زدن |
چـشم پـرکاری که من دیدم ازان وحشی غزال | می زند بـر هم دو عـالم را بـه یک مژگان زدن |
در نمـی گـیرد فـسـون عـشـق بـا افـسـردگـان | در تـنـور سـرد هـیهـات اسـت بـتـوان نـان زدن |
هر که از طاعت کمان سازد قد همچون خدنگ | مـی تـوانـد حـلـقـه بــر در خـلـد را آسـان زدن |
درد و داغ عشق از سیمای عاشق ظاهرسـت | رسم شاهان است مهر خویش بر عنوان زدن |
امـتـحـان بـیـکـار بــاشـد آن دل چـون سـنـگ را | بـیضـه فـولـاد مسـتـغـنی اسـت از دندان زدن |
مــی شــود آب روان آیــیــنــه از اســتـــادگــی | مـی تـوان سـیـر جـهـان بـا دیـده حـیـران زدن |
از زبـردسـتـان مدارا بـا ضعیفان خـوشـنماسـت | نیست لایق بـحـر را سرپـنجـه بـا مرجـان زدن |
پـیش آن رخـسـار نازک حـرف گـل صـائب مـگـو | از مـروت نیسـت سـیلـی بـر مـه کـنـعـان زدن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج