چـنـد حـرف آب و نـان چـون مـردم غـافـل زدن؟تــا بــه کـی بــر رخــنـه دیـوار زنـدان گـل زدن؟نـیسـت جـز تـسـلـیم لـنـگـر عـالـم پـر شـور رادست و پا پوچ…
چـنـد حـرف آب و نـان چـون مـردم غـافـل زدن؟ | تــا بــه کـی بــر رخــنـه دیـوار زنـدان گـل زدن؟ |
نـیسـت جـز تـسـلـیم لـنـگـر عـالـم پـر شـور را | دست و پا پوچ است در دریای بـی ساحل زدن |
از تـن خـاکـی بـه مردی گرد چـون مجـنون بـرآر | تـا تـوانـی دسـت خـود بــر دامـن مـحـمـل زدن |
می شود چون رشته اشک از گره مطلق عنان | رشــتــه امــیـد مــا را عــقــده مــشــکــل زدن |
حـاصل سنگ از درخـت بـی ثـمر بـار دل اسـت | از تهی مغزی است حرف سخت با مدخل زدن |
نـیـســت مــانـع از تــردد وصــل دریـا ســیـل را | قـطـره بـیـش از راه مـی بـایـد درین مـنـزل زدن |
بـهر مشـتـی خـون که رزق خـاک گردد عاقبـت | دسـت، بـی شـرمـی بـود بـر دامـن قـاتـل زدن |
سـبـزه خـوابـیده را سـهل اسـت کـردن پـایمال | نیسـت از مردی بـه قـلب دشـمنان غـافـل زدن |
گـر بـه رعـنایی فـشـاند دامـن، آزادسـت سـرو | ورنه آسـان اسـت پـشـت پـای بـر حـاصـل زدن |
بــحـر را صـائب نـگـردد مـانـع جــوش و خـروش | از خـس و خـاشاک سوزن بـر لب سـاحـل زدن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج