نـسـیم صـبـحـگـاه از غـنـچـه ام دلـگـیر بـرگـرددگـره چـون مـحـکـم افـتـد نـاخـن تـدبـیر بـرگـرددبـشـو دسـت از دل دیوانه چـون گردید صحـراییکه ممکن نیست…
نـسـیم صـبـحـگـاه از غـنـچـه ام دلـگـیر بـرگـردد | گـره چـون مـحـکـم افـتـد نـاخـن تـدبـیر بـرگـردد |
بـشـو دسـت از دل دیوانه چـون گردید صحـرایی | که ممکن نیست کس زان خاک دامنگیر برگردد |
زجان سیرست هر کس از حریم عشق می آید | کـه مهمان از سـر خـوان کـریمان سـیر بـرگـردد |
غـم از دل مـی بـرد نـظـاره لـبـهـای مـیـگـونـش | چـه صـورت دارد از میخـانه کـس دلگیر بـرگردد؟ |
نـظـر چـون عـاشـق بـیـتـاب بــردارد زرخـسـاری | کــه از گــردانــدن او چــهـره تــصــویـر بــرگــردد |
بـه دل بـرگشـت گرد آلود خـجـلت آهم از گردون | چـو صیادی که دسـت خـالی از نخـجـیر بـرگردد |
بـه همواری تـوان مغلوب کردن خصم سرکش را | زروی نـرم مـوم ایـنـجـا دم شـمـشـیـر بــرگـردد |
اگرچـه سـنگ طفلان تـوتـیا کرد اسـتـخـوانش را | نـشـد مـجــنـون مـا از کـوچـه زنـجــیـر بــرگـردد |
بـرات قسـمت حـق گرچـه بـرگشـتـن نمی داند | زبــخـت واژگـون مـا بـه پـسـتـان شـیـر بـرگـردد |
کــمــان چــرخ را زه مـی کــنـد گــردن فــرازیـهـا | اگـر دزدد هـدف سـر در گـریـبــان، تـیـر بـرگـردد |
بـه زخـم اولین از عـشـق بـی پـروا قـناعـت کـن | بـه صید کشتـه خود نیست ممکن شیر بـرگردد |
ندارد حـاصـلی بـا سـخـت رویان گـفـتـگو صـائب | که چون بـاشد هدف از سنگ خارا، تـیر بـرگردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج