خونم بتی ریخت کش داده بی چونمــژگــان خــون ریـز در ریـزش خــونبـی بـاده دیدی چـشمان سرمسـتبـی مـی شـنـیدی لـبـهـای مـیگـوندر عـهـد زلـفـش یـک جــمـع …
خونم بتی ریخت کش داده بی چون | مــژگــان خــون ریـز در ریـزش خــون |
بـی بـاده دیدی چـشمان سرمسـت | بـی مـی شـنـیدی لـبـهـای مـیگـون |
در عـهـد زلـفـش یـک جــمـع شـیـدا | در دور چـشـمش یک شـهر مفـتـون |
چـشم و لب او هر سو گرفتـه سـت | شهری به نیرنگ، خلقی به افسون |
خـوبـان نـشـینـنـد در خـانـه از شـرم | هــر گــه کــه آیـد از خــانــه بــیـرون |
دل بـــرده از مــن ســـروی کــه دارد | بـــالــای دلــکــش، رفــتـــار مــوزون |
خـون از دل من هر شـب روان اسـت | تـا طره اش داشـت قصد شـبـیخـون |
هـر لـحـظـه گـردد در مـلـک خـوبــی | حسن تو بـی حد، عشق من افزون |
کــاری کـه او کـرد بــا مـن فــروغــی | هرگز نکـرده سـت لیلی بـه مجـنون |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج