بـوسـه ای داد مـرا دلـبــر عـیـار و بــرفـتچه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفتهر لـبـی را کـه بـبـوسـید نـشـان ها داردکـه ز شـیـریـنـی آن لـب بـشـکـافـ…
بـوسـه ای داد مـرا دلـبــر عـیـار و بــرفـت | چه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفت |
هر لـبـی را کـه بـبـوسـید نـشـان ها دارد | کـه ز شـیـریـنـی آن لـب بـشـکـافـیـد و بـکـفـت |
یک نـشـان آنک ز سـودای لـب آب حـیات | هـر زمـانـی بــزنـد عـشـق هـزار آتــش و نـفـت |
یک نشان دگر آن است که تن نیز چو دل | می دود در پـی آن بـوسه بـه تـعجیل و بـه تفت |
تـنگ و لـاغـر گـردد بـه مثـال لـب دوسـت | چـه عـجــب لـاغـری از آتــش مـعـشـوقـه زفـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج