بـهار از روی گـلـرنـگ تـو بـا بـرگ و نـوا گـرددتو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردداز ان ابـرو بـه دیدن صلح کن در ساده روییهاکـه این مـحـراب در ایام…
بـهار از روی گـلـرنـگ تـو بـا بـرگ و نـوا گـردد | تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد |
از ان ابـرو بـه دیدن صلح کن در ساده روییها | کـه این مـحـراب در ایام خـط حـاجـت روا گـردد |
به جوش آورد خون بـوسه را دست نگارینش | کـه در ایـام گـل مـرغ چـمـن رنـگـیـن نـوا گـردد |
خـیـال او زشـوخـی خـار در پــیـراهـنـم ریـزد | پـس از عمری که مژگانم بـه مژگان آشنا گردد |
زنـعـل واژگـون مـحــمـل لـیـلـی نـیـم غـافـل | کـجـا مـجـنون من گـسـتـاخ از بـانگ درا گـردد؟ |
کــمــنــد جــذبــه آهـن ربــا را در نــظــر دارد | اگـر سـوزن بـه دام رشـتـه گـاهی مبـتـلا گردد |
چـو دل افـتـاد نازک، بـار مـنت بـر نمی تـابـد | زصـیـقـل بـیـشـتـر آیـیـنـه مـن بـی جـلـا گـردد |
سعادتـمندی درویشی آن کس را که دریابـد | اگــر بــر بــوریـا پــهـلــو نـهـد بــال هـمـا گــردد |
زجذب می پرستی خالی آید بر زمین صائب | اگر در بـی شعوری سـاغر از دسـتـم رها گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج