فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

شماره ٤١٦: بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد

بـهار از روی گـلـرنـگ تـو بـا بـرگ و نـوا گـرددتو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردداز ان ابـرو بـه دیدن صلح کن در ساده روییهاکـه این مـحـراب در ایام…

بـهار از روی گـلـرنـگ تـو بـا بـرگ و نـوا گـرددتو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد
از ان ابـرو بـه دیدن صلح کن در ساده روییهاکـه این مـحـراب در ایام خـط حـاجـت روا گـردد
به جوش آورد خون بـوسه را دست نگارینشکـه در ایـام گـل مـرغ چـمـن رنـگـیـن نـوا گـردد
خـیـال او زشـوخـی خـار در پــیـراهـنـم ریـزدپـس از عمری که مژگانم بـه مژگان آشنا گردد
زنـعـل واژگـون مـحــمـل لـیـلـی نـیـم غـافـلکـجـا مـجـنون من گـسـتـاخ از بـانگ درا گـردد؟
کــمــنــد جــذبــه آهـن ربــا را در نــظــر دارداگـر سـوزن بـه دام رشـتـه گـاهی مبـتـلا گردد
چـو دل افـتـاد نازک، بـار مـنت بـر نمی تـابـدزصـیـقـل بـیـشـتـر آیـیـنـه مـن بـی جـلـا گـردد
سعادتـمندی درویشی آن کس را که دریابـداگــر بــر بــوریـا پــهـلــو نـهـد بــال هـمـا گــردد
زجذب می پرستی خالی آید بر زمین صائباگر در بـی شعوری سـاغر از دسـتـم رها گردد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج