بـه فـکر عـاقـبـت عـاشـق نه از غـفـلت نمی افـتـدکـه محـو او بـه فـکـر دوزخ و جـنت نمی افـتـدچــنـان در روزگـار حــســن او شــد عـام حــیـرانـیکه سـیما…
بـه فـکر عـاقـبـت عـاشـق نه از غـفـلت نمی افـتـد | کـه محـو او بـه فـکـر دوزخ و جـنت نمی افـتـد |
چــنـان در روزگـار حــســن او شــد عـام حــیـرانـی | که سـیماب از کـف آیینه از حـیرت نمی افـتـد |
ازان چـیده اسـت از دل تـالـب مـن شـکـوه خـونـین | که در خلوت به دستم دامن فرصت نمی افتد |
بـه خـدمـت نیسـت ممکـن رام کـردن بـی نیازان را | وگرنه بـنده شـایسـتـه کم خـدمت نمی افتـد |
در آن مـحـفـل کـه دلـهـای سـخـنـگـو روبـرو بـاشـد | زخـاموشی گره در رشتـه صحـبـت نمی افتـد |
حـصـاری نـیـسـت چـون افـتـادگـی اربــاب دولـت را | بـه این وادی کسی کافتـاد از دولت نمی افتد |
همین بـس شاهد بـی حاصلی و بـی سرانجـامی | کز این نه آسـیا هرگز بـه ما نوبـت نمی افـتـد |
چه غواصی است کز دریا به کف خرسند می گردد | بـه دستـی کز تـماشا گوهر عبـرت نمی افتـد |
مـرا زد بـر زمـیـن گـردون سـنـگـین دل، نـمـی دانـد | که گر بـر خاک افتـد گوهر از قیمت نمی افتـد |
چــنـان شــد زنـدگــانـی تــلــخ در ایـام مــا صــائب | کـه کـافـر را بـه آب زندگی رغـبـت نمی افـتـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج